بسم الله الرحمن الرحیم
نقدی مهربانانه بر" از به"
از آنجا که "از به " مورد توافق بین "من" و "او " نیست مجبورم در مطلبم " کج دارم و مریزم " تا نه " من " برمد و نه "او" . – لازم است بنویسم " کج " چیست و " مریز " ؟ ظرفی تصور کنید که می بایستی کج بگیریم ولی چیزی از محتویات آن به زمین نریزیم -
و از آنجا که در نوشتن نقد بر آثار استاد امیر خانی نه تقدم رعایت کردم و نه تاخر این بار به نظر میرسد که می باید بر حسب خواندن و لذت بیش از حد از " از به " نقد آن را بنویسم .
"از به " مورد توافق " من " و " او " نیست . پس باید کج دارم ولی مریزم .
حال چرا مهربانانه ؟
مهربانی از فضایل وجودی انسانهاست به روایت اصح مهربانی خوب است . بنا بر این هماره باید مهربان بود . ولی ما که به هنگام نقد "اشدا علی الکفاریم " مهربانی در مان راه ندارد _ حتا نسبت به امیر خانی- بس است . در مجموع مهربانیم بدان جهت که نمی خواهیم مویی در باره " از به " بشکافیم .
برویم سر اصل مطلب :
" ازبه " روایتی است داستانی از یک واقعه دفاع مقدسی – که البته حقیر سراپا تقصیر می توانم به ماننده استاد که در "نشت نشا "عبارت "فرار مغزها " را زیر سؤال برد واژه " دفاع مقدس " را رد کنم -.
"از به " مورد توافق " من " و " او " نیست . پس باید کج دارم ولی مریزم .
شکل کلی " از به " به صورت نامه هایی است که " از " افرادی " به " افرادی دیگر می رود . و طی این مراسلات – بدون ملاحظه حال کزازی – داستان واحدی را نقل می کند در قالب چند داستان دیگر .
" از به " داستان شخصیت ها ست چرا که هر شخصیت نماد هایی متفاوت از انسانهای موجود در اجتماع اطراف ماست .
"از به " مورد توافق " من " و " او " نیست . پس باید کج دارم ولی مریزم .
برای لوس بازی هم که شده بررسی می کنیم شخصیت های داستان را : - به ترتیب تقدم در کتاب – :
1- فرانک ناصری : دخترکی که ابتدائا دوم شقایق است . دختری که پدر و مادر خود را در اثر حمله هوایی از دست می دهد و زان پس با عمویش می زید . این دختر در ادامه داستان بزرگ شده و یکی از مؤثرترین شخصیت های داستان می شود .
2- طیبه محمدی : همسر یک خلبان جانباز جنگ که افسرده است وحسرت پرواز می خورد این زن مانند شمع می سوزد و به پای این جوان می سوزد . – رییس شرکت گاز اشاره می کند تا حال گاز کشی شده اند –
3- سرگرد خلبان آرش تیموری : نماد یک مادون انسان ، خالی از همه عواطف ، احساسات و شعور انسانی . و ایضا پر از به اصطلاح نظم لوس ارتشی که اجازه آزادی عمل را می گیرد . شخصیتی مثلا ادبی و مؤدب به آداب معاشرت اجتماعی – که شخصا مایل به جدایی سر از تن ایشانم - .
4- رحیم میریان – سرگرد خلبان هم هست ولی مهم تر آن که آدم است - : یک درویش مسلک تمام عیار که اگر "از به " فیلم باشد "رحیم " نقش مکمل است برای ... – در ادامه می آید - . فردی ارتشی خارج از مقررات یبث – اِ ببخشید – ارتشی . مظهر یک انسان واقعی . کسی است که بدش نمی آید به ما فوقش فحش بدهد .
"از به " مورد توافق " من " و " او " نیست . پس باید کج دارم ولی مریزم .
5- مشکات ، مرتضی ، سرهنگ ، خلبان : نقش اول با شخصیتی موهوم تا اواخر داستان و مراسلات واپسین _ کزازی ِ من کجایی ؟ - . و یک شخصیت در مانده و نمادی از بیچارگی های یک جانباز .
از به " مورد توافق " من " و " او " نیست . پس باید کج دارم ولی مریزم .
اما برویم سراغ خلاصه داستان :
از به " مورد توافق " من " و " او " نیست . پس باید کج دارم ولی مریزم .
"یه چند نفر آدم بودن که می رن تا خلبان بشن ، اونا رو برای انجام چند تا دوره آموزشی می فرستن خارج ، می رن ، بر می گردن . میان توی ارتش استخدام می شن . می گذره تا جنگ می شه . باری قرار بوده دو نفر از این خلبونا برن عملیات . عملیات سری بوده برای یکیشون یه سفر جور می کنن . می ره تهران ، می بینه تو یه آسایشگاه هوار تا آدم افتادن که از تنگی نفس و تاول و سرفه دارن می میرن .
بر می گرده منطقه بهش می گن باید یه کارخونه تولید سلاح مواد شیمیایی است که باید بزنینش. این یارو – مرتضی مشکات – جری میشه . قرار بوده با رفیق مشتی اش بره – رفیقه همان میریان است – بدی روزگار این بود که رفیقش سرما می خوره و میفهمه که باید با یکی دیگه بره .حالا اونی که جای رفیقش اومده می شه فرمانده و این بابا می شه هواپیمای رزرو یعنی که نباید بزنه و اون یارو – که همان آرش تیموری است- باید بزنه .
میرن . میرن . میرن میرن میرن میرن میرن میرن .......................
این یارو که فرمانده شده بوده چلفت بازی در می آره و نمی تونه بزنه .
رفیق خلبون ما هم که جری شده بوده میره و میزنه و در جریان همون یه جفت پا از دست از سر از سینه می دهد . – بخوانید دو پایش قطع می شود -
می گذره و می گذره و می گذره و می گذره و می گذره و می گذره تا میرسه به7 -8 سال بعدش که این رفیق خلبان ما که حال دیگه جانباز شده بود از این و اون می خواد دوباره پرواز کنه و این و اون هم اجازه نمی دن تا اینکه اون رفیق مشتی اش یه آپارتی بازی خیلی خاص یه کاری می کنه تا رفیق جانبازش بشینه پشت رل هواپیما و هواپیمای مسافری رو تا مشهد میرونه و معروف معروف میشه و وقتی که روزنامه ای ها ازش می خوان حرفی بزنه با بزرگواری از همه چیز میگذره و همه چیز تموم میشه "
از به " مورد توافق " من " و " او " نیست . پس باید کج دارم ولی مریزم .
"از به " یک کار بسیار والاست که بار دیگر نشان می دهد که " شیخنا امیر خانی " چه قدر ارزش گراست .
نکته جالب توجه در این کتاب استفاده از اصطلاحات پروازی لاتین است _ که علی آنها را ترجمه کرده است -
ضمن آن که قالب روایت داستان ، قالبی نوست که اثر فوق العاده ای بر روی خواننده اش دارد .
جالب مطلب ، آن که هیچ نفهمیدیم از طرح روی جلد . چرا؟
این کتاب را " نیستان " منتشر کرده است و قیمتش 2100 تومان است . – فکر می کنید چه قدر انتشارات بر می دارد و چه قدر شیخنا –
از به " مورد توافق " من " و " او " نیست . پس باید کج دارم ولی مریزم .
امید وارم بد ننوشته باشم .
از به " مورد توافق " من " و " او " نیست . پس کج داشتم و نریختم .
یا علی مددی
لیست کل یادداشت های این وبلاگ